revivingدیکشنری انگلیسی به فارسیاحیای، زنده شدن، احیا کردن، احیا شدن، بهوش اوردن، دوباره دایر شدن، دوباره رواج پیدا کردن، نیروی تازه دادن، باز جان بخشیدن، بهوش امدن
گوۀ ارّهboard splitter, reviving knife, spreader wheelواژههای مصوب فرهنگستانورقهای فولادی با شکل مشخص که شکاف ارّهخور را هنگام ارّه کردن باز نگه میدارد
گوۀ ارّهboard splitter, reviving knife, spreader wheelواژههای مصوب فرهنگستانورقهای فولادی با شکل مشخص که شکاف ارّهخور را هنگام ارّه کردن باز نگه میدارد