ربللغتنامه دهخداربل . [ رَ ب ِ ] (ع ص ) رَبْل . رِبْل .مرد بسیارگوشت . (از اقرب الموارد). مرد فربه بسیارگوشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به رَبْل و رِبْل شود.
ریبللغتنامه دهخداریبل . [ رَب َ ] (ع ص ) زن پرگوشت به ناز و نعمت پرورده . || ماده شتر فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
revoltدیکشنری انگلیسی به فارسیشورش، انقلاب، طغیان، بهم خوردگی، شوریدن، شورش یا طغیان کردن، اظهار تنفر کردن
بی نزاکتدیکشنری فارسی به انگلیسیbarbarian, coarse, discourteous, graceless, impolite, indelicate, lowbred, offhand, ribald, unceremonious, vulgar
مستهجندیکشنری فارسی به انگلیسیflash, foul, obscene, off-color, pornographic, ribald, risqué, shocking, smut, smutty, spicy
ناپسنددیکشنری فارسی به انگلیسیdirty word, flash, foul, obscene, obscenity, reprehensible, ribald, risqué, shocking, unseemly, vicious