ridgesدیکشنری انگلیسی به فارسیرگه ها، خط الراس، لبه، مرز، سلسله کوه، سلسله، نوک، بر امدگی، مرز بندی کردن، شیار دار کردن
ridgeدیکشنری انگلیسی به فارسیرج، خط الراس، لبه، مرز، سلسله کوه، سلسله، نوک، بر امدگی، مرز بندی کردن، شیار دار کردن
resistsدیکشنری انگلیسی به فارسیمقاومت می کند، مقاومت کردن، مخالفت کردن، پایداری کردن، ایستادگی کردن، استقامت کردن، مانع شدن، مخالفت کردن با، خودداری کردن از