renderدیکشنری انگلیسی به فارسیرندر کردن، ارائه دادن، دادن، تحویل دادن، تسلیم داشتن، ترجمه کردن، در اوردن
پرداز زدنrenderواژههای مصوب فرهنگستان1. حجم دادن بهکمک ابزار به یک طراحی یا نقاشی ساده یا اثری که به روش پرسپکتیو (perspective) ایجاد شده باشد 2. یکی از جلوههای نگاشتاری رایانهای در روند تولید فیلمهای پویانما که صحنههای سهبعدی ایجاد میکند
زنجیرباترمزrender cableواژههای مصوب فرهنگستانفرمان گرفتن ترمز دوّار لنگر بهنرمی، بهطوریکه لنگر با وزن خود آهسته پایین رود