roughدیکشنری انگلیسی به فارسیخشن، دستمالی کردن، بهم زدن، زمخت کردن، زبر، درشت، زمخت، ناهنجار، نا هموار، حدسی، سترگ
شاخص ناهمواری تکچرخinternational roughness index, IRIواژههای مصوب فرهنگستانمجموع تغییرات ارتفاع یک چرخ خودرو در امتداد ردّ آن بهازای طول مسیر پیمودهشده که بر حسب متر بر کیلومتر سنجیده میشود
شاخص ناهمواری خطlane international roughness indexواژههای مصوب فرهنگستانشاخص ناهمواری ترکیبیای که بر مبنای میانگین شاخص ناهمواری مسیر دو چرخ وسیلة نقلیه تعیین میشود
roughدیکشنری انگلیسی به فارسیخشن، دستمالی کردن، بهم زدن، زمخت کردن، زبر، درشت، زمخت، ناهنجار، نا هموار، حدسی، سترگ