لغتنامه دهخدا
شدنی . [ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل شدن . ممکن . عملی . میسور. میسر. مقدور. آنچه تواند بود. آنکه تواند شد. (یادداشت مؤلف ). ممکن . کردنی . عملی و هر چیز که لایق و قابل اجراباشد. (ناظم الاطباء): این کار شدنی است ؛ امکان انجام شدن دارد. || آنچه وقوع آن حتم و ضروری است . که شدن آ