شقرتلغتنامه دهخداشقرت . [ ش َ رَ ] (از ع ، اِ) شقرة. رنگ آنکه اشقر است . رنگی میان سرخی و زردی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شقرة و غیاث اللغات شود.
شکردلغتنامه دهخداشکرد. [ ش ِ ک َ ] (اِ) صید و شکار. (ناظم الاطباء). || علاج و چاره . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). || (نف مرخم ) شکارکننده . (از برهان ) (آنندراج ).
سکرتلغتنامه دهخداسکرت . [ س َ رَ ] (ع اِمص ) مستی : از سر نخوت و سکرت غرور بکثرت اتباع و اشیاع خویش از شهر بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به سکرة شود. || غرور. خودخواهی . تکبر : ممکن است سکرت سلطنت ... او را بر این باعث باشد. (کلیله و دمن