سلسللغتنامه دهخداسلسل . [ س َ س َ ] (ع ص ، اِ) آب شیرین و روشن و سرد و خوش که به گلو روان فروشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) : زرشک سلسل زرین و رود صلصل جی سرشک دجله روان است بر رخ بغداد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 10<
شلشللغتنامه دهخداشلشل . [ ش َ ش َ ] (ع ص ) پی هم چکان : ماء شلشل و دم شلشل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). روانی آب . (دهار).
شلشللغتنامه دهخداشلشل . [ ش ُ ش ُ ](ع ص ) مرد کم گوشت سبک بدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد سبک . (دهار).
شلشللغتنامه دهخداشلشل . [ ش ُ ش ُ / ش َ ش َ ] (ع ص ) رجل شلشل ؛ مرد سبک در حاجت و شتاب نیکوصحبت خوش ذات . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).