champدیکشنری انگلیسی به فارسیقهرمان، نشخوار، عمل جویدن، میدان جنگ، بیابان، مخفف قهرمان، جویدن، نشخوار کردن، با صدا جویدن
jambدیکشنری انگلیسی به فارسیجابر، ستون، تیر عمودی چارچوپ، تیر بیرون امده، زره ساق پا، چهار چوپ در و هر چیز دیگری، چهار چوپ درب و هر چیز دیگری
jambsدیکشنری انگلیسی به فارسیجاذبه، ستون، تیر عمودی چارچوپ، تیر بیرون امده، زره ساق پا، چهار چوپ در و هر چیز دیگری، چهار چوپ درب و هر چیز دیگری
champsدیکشنری انگلیسی به فارسیچمپ ها، قهرمان، نشخوار، عمل جویدن، میدان جنگ، بیابان، مخفف قهرمان، جویدن، نشخوار کردن، با صدا جویدن