سنگرولغتنامه دهخداسنگرو. [س َ ] (ص مرکب ) شوخ . بی حیا. (آنندراج ). بیحیا. (غیاث ). گستاخ . بی ادب . بی حیا. (ناظم الاطباء) : کلیسیای جهان را من آن کهن گبرم که خوشدلم به تماشای سنگروئی چند.شانی تکلو (ازآنندراج ).
شنگرالغتنامه دهخداشنگرا. [ ] (اِخ ) رودی است که از کوههای شرقی بهراستان سرچشمه گیرد و از دلفارد گذرد. (یادداشت مؤلف ).