زردگونلغتنامه دهخدازردگون . [ زَ ] (ص مرکب ) زردرنگ . زردفام . (فرهنگ فارسی معین ) : همیدون نداد ایچ کس پاسخش به بد خیزد و زردگون شد رخش .دقیقی (گنج بازیافته ص 45).
جردونلغتنامه دهخداجردون . [ ] (ع اِ) ج ، جرادین ، به ذال معجمه نیز آمده ؛ نوعی موش بزرگ دشتی خار فرعون .