سس پنیرcheese sauceواژههای مصوب فرهنگستانهریک از انواع سسهای سفید طعمدارشده با پنیر که عمدتاً برای پوشش دادن برخی از غذاها مانند نیرشته یا ماهی، به کار میرود
سس پیالهایdipping sauce, dipواژههای مصوب فرهنگستانهریک از انواع چاشنیهایی که ویژة غذاهای انگشتی و نانها و برگک سیبزمینی و سبزیجات است و در ظروف دهانگشاد و کاسهمانند عرضه میشود تا بتوان خوراک را مستقیماَ و بههنگام صرف غذا در آن غوطهور یا به آن آغشته کرد
ایستاموجseicheواژههای مصوب فرهنگستانموج ایستادهای در یک حوزة بسته یا نیمبسته که حرکت آونگوار آن پس از اتمام نیروی اولیه ادامه دارد
sauceدیکشنری انگلیسی به فارسیسس، رب، چاشنی، سوس، خورش، اب خورش، جاشنی غذا، چاشنی زدن به، نم زدن، خوش مزه کردن
بی حیادیکشنری فارسی به انگلیسیaudacious, baldfaced, barefaced, brazen, fast , forward, immodest, insolent, raunchy, saucy, shameless
پررودیکشنری فارسی به انگلیسیaudacious, barefaced, bold, boldfaced, brassy, brazen, bumptious, forward, gruff, immodest, impudent, pert, presumptuous, pushy, rude, saucy, self-assertive
بی ادبدیکشنری فارسی به انگلیسیcool, barbarian, brassy, caddish, coarse, daring, discourteous, disrespectful, ill-mannered, impolite, indelicate, lowbred, peasant, randy, ribald, rude, saucy, surly, uncouth, ungracious, unmannerly, vulgar
بی ادب و خونسرددیکشنری فارسی به انگلیسیcool, barbarian, brassy, caddish, coarse, daring, discourteous, disrespectful, ill-mannered, impolite, indelicate, lowbred, peasant, randy, ribald, rude, saucy, surly, uncouth, ungracious, unmannerly, vulgar