squattingدیکشنری انگلیسی به فارسیچرت زدن، چمباتمه زدن، چمباتمه نشستن، قوز کردن، چندک زدن، چنباتمه زدن
scootingدیکشنری انگلیسی به فارسیتیراندازی، لیز خوردن، سرعت داشتن، جستن، ناگهان سرخوردن، بسرعت و مثل تیر شهاب رفتن
رایااحتکارcyber-squattingواژههای مصوب فرهنگستانثبت یک نام دامنۀ اینترنتی بهمنظور فروش آن با قیمت بالاتر در آینده
نشست پاشنهsquat 2, squattingواژههای مصوب فرهنگستانافزایش آبخور شناور در پاشنه همزمان با کاهش آن در سینه در هنگام حرکت در آبهای کمعمق یا براثر افزایش سرعت و بزرگتر شدن امواج حاصل از برخورد سینۀ کشتی با سطح آب