crankدیکشنری انگلیسی به فارسیمیل لنگ، خم، هندل، دسته محور، بست زانویی، ادم پست فطرت، محوردارکردن، پیچیدگی، خم کردن، کوک کردن، دسته دار شدن، کج
shrankدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش یافت، کوچک شدن، منقبض شدن، خرد شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، فشردن، چروک کردن، چروک شدن، اب رفتن، خزیدن