centerدیکشنری انگلیسی به فارسیمرکز، میانه، مدار، میان، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن
مراقبت با دیدهوریsentinel surveillanceواژههای مصوب فرهنگستانمراقبت در یک نمونه از جمعیتی که نمایانگر گروه مشخصی از افراد جامعه باشد