serviceدیکشنری انگلیسی به فارسیسرویس، خدمت، کار، لوازم، استخدام، نوکری، زاوری، بنگاه، درخت سنجد، وظیفه، یک دست ظروف، اثاثه، تشریفات، کمک، عبادت، نظام وظیفه، یاری، سابقه، سرویس کردن، روبراه ساختن، تعمیر کردن، ماشینیراتعمیر وروغن کاری کردن، وابسته به خدمت
مجتمع خدمات بینِراهیservice area 1واژههای مصوب فرهنگستانمحلی در کنار جادهها برای عرضۀ خدمات رفاهی، از قبیل غذا و بنزین به مشتریان متـ . خدمات بینِراهی
منطقۀ خدماترسانیservice area 2واژههای مصوب فرهنگستان1. بخشی از فرودگاه برای انجام خدمات جاری و روزمره 2. بخشی از فرودگاه مخصوص خدمات پشتیبانی ازقبیل خدمات مربوط به سانحه و آتشنشانی و نجات و وسایل نقلیه و چرخ و توقفگاه و پله
منطقۀ خدمات راداری پایانهterminal radar service area, TRSAواژههای مصوب فرهنگستانفضای پرواز در محیط پیرامونی فرودگاه که در آن بُردارش راداری و نوبتدهی پرواز و فاصلهبندیها بهصورت تماموقت برای همه هواگردهای درحالِپرواز در حالت پرواز کور و پرواز با دید فراهم میشود
منطقۀ خدمات راداری فرودگاهairport radar service area, ARSAواژههای مصوب فرهنگستانفضای پرواز قانونی در محیط پیرامونی فرودگاه که در آن شدآمد هوایی و بُردارش راداری و نوبتدهی پرواز بهصورت تماموقت برای همۀ هواگردهای درحالِِپرواز در حالت پرواز کور و پرواز با دید فراهم میشود
serviceدیکشنری انگلیسی به فارسیسرویس، خدمت، کار، لوازم، استخدام، نوکری، زاوری، بنگاه، درخت سنجد، وظیفه، یک دست ظروف، اثاثه، تشریفات، کمک، عبادت، نظام وظیفه، یاری، سابقه، سرویس کردن، روبراه ساختن، تعمیر کردن، ماشینیراتعمیر وروغن کاری کردن، وابسته به خدمت