serviceدیکشنری انگلیسی به فارسیسرویس، خدمت، کار، لوازم، استخدام، نوکری، زاوری، بنگاه، درخت سنجد، وظیفه، یک دست ظروف، اثاثه، تشریفات، کمک، عبادت، نظام وظیفه، یاری، سابقه، سرویس کردن، روبراه ساختن، تعمیر کردن، ماشینیراتعمیر وروغن کاری کردن، وابسته به خدمت
صنعت خدمات غذاییfood service industryواژههای مصوب فرهنگستانصنعتی که دربرگیرندۀ کلیۀ فعالیتهای مربوط به مهمانخانهها و غذاخوریها و دیگر واحدهای پذیرایی و تأمینکنندههای آنها میشود
serviceدیکشنری انگلیسی به فارسیسرویس، خدمت، کار، لوازم، استخدام، نوکری، زاوری، بنگاه، درخت سنجد، وظیفه، یک دست ظروف، اثاثه، تشریفات، کمک، عبادت، نظام وظیفه، یاری، سابقه، سرویس کردن، روبراه ساختن، تعمیر کردن، ماشینیراتعمیر وروغن کاری کردن، وابسته به خدمت