شکلیلغتنامه دهخداشکلی . [ ش َ ] (اِخ ) ابوالفضل العباس بن یوسف شکلی ، برادرزاده ٔمحمدبن اسماعیل شکلی . مردی پرهیزگار و باورع بود و از سری سقطی و جز او روایت شنید و ابوبکر قطیعی و ابوحفص بن شاهین از او روایت دارند. (از لباب الانساب ).
شکلیلغتنامه دهخداشکلی . [ ش َ ] (اِخ ) محمدبن اسماعیل شکلی ، از راویان است و از علی بن ابی مریم حدیث شنید و برادرزاده اش ابوالفضل العباس بن یوسف شکلی از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
صیقلیفرهنگ فارسی عمید۱. زدوده؛ جلایافته.۲. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] کسی که زنگ فلز یا آینه را میزداید؛ صیقل؛ صیقلگر.