فرهنگ فارسی عمید
۱. چیزی که برای دفع چشمزخم از انسان، حیوان، باغ و یا خانه درست میکردند، مانند دعا، طلسم، مهره، یا چیز دیگر؛ چشمپنام؛ حرز؛ تعویذ.۲. کوزهای که در آن پول بریزند و به منظور دفع چشمزهم آن را از فراز بام میان کوچه اندازند که بشکند و مردم پولهای آن را ببرند: ◻︎ چوچشمارو آنگه خورند از تو سیر / ک