چسپناکلغتنامه دهخداچسپناک . [ چ َ ] (ص مرکب ) چسپنده . لزج . دوسگن . نوچ . وزک ناک . آلوده ٔ بچسپ . چسپ آلود. رجوع به چسب و چسپ و چسپنده و چسپناکی شود.
سنغلغتنامه دهخداسنغ. [ ] (ع اِ) نوعی از غلات که با برگ آن حصیر بافند و سناق نیز خوانده میشود. (از دزی ج 1 ص 694).
سنقلغتنامه دهخداسنق . [ س َ ن َ ] (ع مص ) ناگوار شدن از شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ). ناگوارد شدن بچه ٔ شتر از شیر. (ناظم الاطباء).