squintدیکشنری انگلیسی به فارسیکج شدن، دوبینی، لوچی، احولی، نگاه با چشم نیمباز، خوی، چپ نگاه کردن، لوچ بودن، لوچ، چپ، چپ چشم
سطحیدیکشنری فارسی به انگلیسیexternal, passing, skin-deep, superficial, nominal, outward, shallow, simplistic, sophomoric, surface, yeasty