slantedدیکشنری انگلیسی به فارسیلغزش، شیب پیدا کردن، سرازیر شدن، کج شدن، کج کردن، کج رفتن، تحریف کردن، سرازیر کردن
چیدمان نامتعامدnonorthogonal geometryواژههای مصوب فرهنگستانهر نوع هندسۀ برداشت سهبعدی که در آن از شبکۀ راستخطها استفاده نمیشود متـ . چیدمان مایل slanted geometry