slapدیکشنری انگلیسی به فارسیسیلی زدن، ضربت، تودهنی، ضربه شدید، ضربت سریع، صدای چلب چلوپ، با کف دست زدن، زدن، تپانچه زدن
slopدیکشنری انگلیسی به فارسیافتادن، پساب اشپزخانه وامثال ان، غذای رقیق وبی مزه، مشروب رقیق وبی مزه، شلوار گشاد، لجن، باتلاق، تفاله، ادم کثیف، اشغال خوری، هر نوع لباس گشاد رویی، روپوش کتانی پزشکان و امثال ان، ادم بی بند و بار، لبریز شدن
کمدی بزنبکوبslapstick, slapstick comedyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کمدی تند و پرسروصدا که در آن از مضحکه و حرکات بدنی و شوخیهای بیپرده و مانند آن بسیار استفاده میشود