slateدیکشنری انگلیسی به فارسیتخته سنگ، فهرست نامزدهای انتخاباتی، سنگ لوح، سنگ متورق، لوح سنگ، ورقه سنگ، ذغال سنگ سخت و سنگی شرح وقایع، با لوح سنگ پوشاندن، واقعهای را ثبت کردن، تعیین کردن، مقدر کردن
slatsدیکشنری انگلیسی به فارسیاسلایدها، سراشیبی یا نمای بام، لوحه سنگ باریک، دنده ها، تخته باریک، توفالی، توفال، چوب مداد، میله پشت صندلی، کفل، میله میله، ضربه شدید، پرتاب شدن، زدن
slathersدیکشنری انگلیسی به فارسیslathers، بیش از اندازه، مقدار فراوان، خیلی پخش کردن، بطور افراط مصرف کردن
slathersدیکشنری انگلیسی به فارسیslathers، بیش از اندازه، مقدار فراوان، خیلی پخش کردن، بطور افراط مصرف کردن