slipدیکشنری انگلیسی به فارسیلیز خوردن، لغزش، اشتباه، خطا، روکش، سهو، قلمه، تکه کاغذ، زیر پیراهنی، نسل، خطا به خواندن، لیزی، گمراهی، نهال، اولاد، باریکه، ستون، لغزیدن، گریختن، اشتباه کردن، از قلم انداختن، سریدن
لغزش کلاچclutch slip/ clutch slippageواژههای مصوب فرهنگستانسُر خوردن صفحهکلاچ بر روی دیسک کلاچ که به کاهش توان انتقال منجر میشود
slipدیکشنری انگلیسی به فارسیلیز خوردن، لغزش، اشتباه، خطا، روکش، سهو، قلمه، تکه کاغذ، زیر پیراهنی، نسل، خطا به خواندن، لیزی، گمراهی، نهال، اولاد، باریکه، ستون، لغزیدن، گریختن، اشتباه کردن، از قلم انداختن، سریدن