slogsدیکشنری انگلیسی به فارسیبارها، تقلا، ضربت سخت، خرحمالی، سیلی، کوشش سخت، تقلا کردن، پرتاب کردن، ضربت سخت زدن، خرحمالی کردن
slagsدیکشنری انگلیسی به فارسیسرباره، خاکستر، تفاله، کف، چرک، درده، گداز اتشفشانی، فلز نیم سوخته، اشغال، تفاله گرفتن از
زلوغلغتنامه دهخدازلوغ . [ زُ ] (ع مص ) برآمدن آفتاب . || بلند گردیدن آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زلوقلغتنامه دهخدازلوق . [ زَ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔ تیزرفتار. رجوع به زلوخ شود. || عقبه ٔ دور و دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زلوج شود.