slumpدیکشنری انگلیسی به فارسیسقوط، رکود، افت، ریزش، زمین باتلاقی، مقدار زیاد، کاهش فعالیت، دوره رخوت، یکباره فرو ریختن، سقوط کردن، یکباره پایین امدن یا افتادن
slumpsدیکشنری انگلیسی به فارسیدامنه، رکود، افت، ریزش، زمین باتلاقی، مقدار زیاد، کاهش فعالیت، دوره رخوت، یکباره فرو ریختن، سقوط کردن، یکباره پایین امدن یا افتادن
ساختار لَخشهایslump structureواژههای مصوب فرهنگستانساختاری رسوبی متشکل از چینهای برگشته که تحتتأثیر نیروی وزن، براثر لغزش تودهای رسوبات سست به سمت پایینِ دامنه، ایجاد میشود
چین لخشهایslump foldواژههای مصوب فرهنگستانچین درونسازندی که براثر لغزش رسوبات نرم به وجود آمده است
عملیات دستهبندیclump operationواژههای مصوب فرهنگستانتخصیص مقادیر جدید به گروههای مجاور از خانکهای درون هر رده از نقشه
slumpsدیکشنری انگلیسی به فارسیدامنه، رکود، افت، ریزش، زمین باتلاقی، مقدار زیاد، کاهش فعالیت، دوره رخوت، یکباره فرو ریختن، سقوط کردن، یکباره پایین امدن یا افتادن
slumpsدیکشنری انگلیسی به فارسیدامنه، رکود، افت، ریزش، زمین باتلاقی، مقدار زیاد، کاهش فعالیت، دوره رخوت، یکباره فرو ریختن، سقوط کردن، یکباره پایین امدن یا افتادن