smashedدیکشنری انگلیسی به فارسیشکست خورده، ورشکست شدن، درهم شکستن، خرد کردن، شکست دادن، بشدت زدن، درهم کوبیدن، پرس کردن
smashesدیکشنری انگلیسی به فارسیسر و صدا، تصادم، برخورد، ضربت، ورشکست شدن، درهم شکستن، خرد کردن، شکست دادن، بشدت زدن، درهم کوبیدن، پرس کردن
عالی (عامیانه)دیکشنری فارسی به انگلیسیA-OK, bully, fabulous, famous, frabjous, smasher, smashing, terrific, top-flight, top-notch, tremendous, wonderful, A one, bang-up, blue-chip, brill, marvelous