شورگللغتنامه دهخداشورگل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بناجو بخش بناب شهرستان مراغه است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
شورگللغتنامه دهخداشورگل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش شاهپور شهرستان خوی است و 277 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
سپرگوللغتنامه دهخداسپرگول . [ س ِ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از گل پنج پر که سیخک آن دراز باشد و مثل علوفه ای سبز مورد استفاده قرار میگیرد. گیاهی است از تیره ٔ قرنفلیان .
سروللغتنامه دهخداسرول . [ س َ ] (اِ) حقد و آن بدگویی و غیبت مردم در خاطر نگاه داشتن است . (برهان ). حقد و حسد. (آنندراج ) (انجمن آرا). || طالب فرصت بدی کردن بودن . (برهان ).