spaceدیکشنری انگلیسی به فارسیفضا، فاصله، جا، مساحت، وسعت، مدت معین، زمان کوتاه، دوره، حیز، فاصله دادن، فاصلهگذاشتن، در فضا جا دادن
دِنای فاصلهاندازspacer DNAواژههای مصوب فرهنگستانتوالی جداکنندۀ واحدهای ژنی متـ . فاصلهانداز spacer
ریلبندگذارtie spacerواژههای مصوب فرهنگستانماشینی که ریلبندها را در طول خط و در فاصلههای پیشبینیشده قرار میدهد متـ . تراورسگذار
گروه فاصلهاندازspacer groupواژههای مصوب فرهنگستانگروهی که با ورود خود به یک زنجیر کربنی بین گروههایی با ویژگی مشخص فاصله میاندازد
دِنای فاصلهاندازspacer DNAواژههای مصوب فرهنگستانتوالی جداکنندۀ واحدهای ژنی متـ . فاصلهانداز spacer
ریلبندگذارtie spacerواژههای مصوب فرهنگستانماشینی که ریلبندها را در طول خط و در فاصلههای پیشبینیشده قرار میدهد متـ . تراورسگذار
زمینساز فاصلهاندازgeospacerواژههای مصوب فرهنگستانساختار بسپاری سهبعدی با فضاهای بههممتصل توخالی