speedدیکشنری انگلیسی به فارسیسرعت، شتاب، تندی، حالت، میزان شتاب، کامیابی، درجه تندی، وضع، سرعت گرفتن، کامیاب بودن، باسرعت راندن، شانس خوب داشتن
spitدیکشنری انگلیسی به فارسیتف انداختن، تف، سیخ، بزاق، شمشیر، میله، رطوبت، سیخ کباب، دشنه، اب دهان، خدو، اب دهان پرتاب کردن، به سیخ کشیدن، بسیخ کشیدن، بیرون پراندن