springsدیکشنری انگلیسی به فارسیفنر، بهار، فصل بهار، چشمه، حالت فنری، سر چشمه، جهش یا حرکت فنری، عین، جست و خیز، حالت ارتجاعی فنر، پریدن، لی لی کردن، جهش کردن، جهیدن، قابل ارتجاع بودن، حالت فنری داشتن
sprinkleدیکشنری انگلیسی به فارسیبپاشید، ترشح، ریزش نم نم، چکه، پاشیدن، ترشح کردن، گلنم زدن، اب پاشی کردن
sprinkleدیکشنری انگلیسی به فارسیبپاشید، ترشح، ریزش نم نم، چکه، پاشیدن، ترشح کردن، گلنم زدن، اب پاشی کردن