spritدیکشنری انگلیسی به فارسیامیدوارم، جوانه یا شاخه کوچک، نی، گیاه بوریا مانند، نقطه یا خال تیره رنگ
spreadsدیکشنری انگلیسی به فارسیگسترش می یابد، گسترش، شیوع، وسعت، گسترش یافتن، پخش کردن، منتشر شدن، گستردن، پهن شدن، پهن کردن، منتشر کردن، فرش کردن، بصط و توسعه یافتن
belespritدیکشنری انگلیسی به فارسیبی اعتقاد، شخص خوش قریحه، سخنران یا نویسنده باذوق، ادم خوش ذوق، ادم با ذوق
bel espritدیکشنری انگلیسی به فارسیبی احتیاط، شخص خوش قریحه، سخنران یا نویسنده باذوق، ادم خوش ذوق، ادم با ذوق