مسافت شتابـ ایست لازمaccelerate-stop distance/ accelerate/stop distanceواژههای مصوب فرهنگستانمسافت لازم برای شتابگیری، و در صورت انصراف از برخاست، توقف هواپیما
شتابـ ایستaccelerate-stopواژههای مصوب فرهنگستانشبیهسازی برخاست نافرجام هواگَرد با سرعتگیری از وضعیت سکون تا سرعت تصمیم یا سرعت مورد نظر و سپس بیدرنگ متوقف ساختن آن در کمترین مسافت ممکن
مسافت شتابـ ایست موجودaccelerate-stop distance available, ASDAواژههای مصوب فرهنگستانمسافت قابلدسترس برای شتابگیری و، در صورت انصراف از برخاست، توقف هواپیما
stabدیکشنری انگلیسی به فارسیخم شدن، زخم چاقو، سخمه، ضرب، ضربت با چیز نوک تیز، خنجر زدن، زخم زدن، سوراخ کردن، فرو بردن، سیخونک زدن، سیخ زدن