stallingدیکشنری انگلیسی به فارسیخفه شدن، به اخور بستن، ماندن، از حرکت بازداشتن، قصور ورزیدن، دور سرگرداندن، طفره زدن
بندآمدگیstallingواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن پمپ اسپرسوساز قادر به تولید فشار کافی برای عبور دادن آب از سابة قهوه نیست و در نتیجه، عصارهگیری مختل میشود