stampsدیکشنری انگلیسی به فارسیتمبرها، تمبر، مهر، چاپ، استامپ، نشان، نقش، داغ، باسمه، جنس، نوع، مهر و موم کردن، مهر زدن، سکه زدن، نشان دار کردن، کلیشه زدن، نقش بستن، منگنه کردن، تمبر زدن، تمبر پست الصاق کردن
stampدیکشنری انگلیسی به فارسیمهر، تمبر، چاپ، استامپ، نشان، نقش، داغ، باسمه، جنس، نوع، مهر و موم کردن، مهر زدن، سکه زدن، نشان دار کردن، کلیشه زدن، نقش بستن، منگنه کردن، تمبر زدن، تمبر پست الصاق کردن
چهارتمبرblock of postage stamps, bloc de timbres-poste (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از تمبرهای پُستی که بهصورت چهارتایی و دوتادوتا در کنار هم قرار گرفتهاند
برگۀ تمبرminiature sheet of postage stamps, miniatur sheet, souvenir sheet, bloc-feuillet (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانورقۀ کوچکی که بر روی آن تصویر یک یا چند تمبر پُستی مربوط به یک نوبت انتشار چاپ میشود