standardsدیکشنری انگلیسی به فارسیاستانداردها، استاندارد، معیار، الگو، قالب، شعار، نمونه قبول شده، علم، نشان، پرچم
standardدیکشنری انگلیسی به فارسیاستاندارد، معیار، الگو، قالب، شعار، نمونه قبول شده، علم، نشان، پرچم، متعارف، مرسوم، متعارفی، همگون، قانونی
استانداردهای آکادمیAcademy standardsواژههای مصوب فرهنگستاناستانداردهای مخصوص فراتاب و نوار فیلم و دهانۀ دوربین که آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آنها را تعیین میکند
جنگل دانه و کُندهزادcoppice with standardsواژههای مصوب فرهنگستانجنگلی متشکل از درختانی با دو منشأ دانهای و جَستی که سرانجام به جنگل دواشکوبه تبدیل شود