stainدیکشنری انگلیسی به فارسیرنگ آمیزی، لکه، لک، ننگ، زنگ زدگی، داغ، الودگی، الایش، لکه دار کردن، چرک کردن، رنگ کردن، زنگ زدن، رنگ شدن، رنگ پس دادن
برآوردگر انقباضیshrinkage estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگر حاصل از اصلاح یک برآوردگر معمول برای بهینهسازی یک ملاک مفروض متـ . اثر استاین Stein effect