stripدیکشنری انگلیسی به فارسینوار، باریکه، خش، برهنه کردن، محروم کردن از، لخت کردن، چاک دادن، تهی کردن
راستهبازارstrip mall, shopping plaza, shopping centre 2, mini-mallواژههای مصوب فرهنگستانبازاری بزرگ در فضای باز با مغازههایی که در یک ردیف قرار گرفتهاند و محل عبور عابران پیاده در جلوی آنها قرار دارد
stripدیکشنری انگلیسی به فارسینوار، باریکه، خش، برهنه کردن، محروم کردن از، لخت کردن، چاک دادن، تهی کردن
حاشیۀ باند پروازstripواژههای مصوب فرهنگستانکنارههای تسطیحشدۀ باند پرواز، از قبل از آستانه تا انتهای باند، که در برابر بارهای واردۀ ناشی از وزن هواپیما و خودرو آتشنشانی و ماشینهای برفروب مقاوم است متـ . حاشیه
stripدیکشنری انگلیسی به فارسینوار، باریکه، خش، برهنه کردن، محروم کردن از، لخت کردن، چاک دادن، تهی کردن