strungدیکشنری انگلیسی به فارسیناهموار، رشته کردن، به نخ کشیدن، بصف کردن، زهدار کردن، نخ کردن، زه انداختن به، کشیدن
strongدیکشنری انگلیسی به فارسیقوی، مستحکم، نیرومند، محکم، مقتدر، سخت، فراوان، پرصلابت، خوش بنیه، فربه، پر مایه، پر زور، پر نیرو
unstrungدیکشنری انگلیسی به فارسیناآرام، نخ چیزی را کشیدن، شل کردن، ازاد کردن، نخ یا بند چیزی را سست کردن