studدیکشنری انگلیسی به فارسیگل میخ، داربست، خیز، دکمه سر دست، دسته، اسب تخمی، میخ زدن، نشاندن، مرصع کردن، اراستن، پر کردن
قپة ایمنیstudواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای برای تعیین محدودة راه در شب که در اشکال و اندازهها و رنگهای متفاوت تولید میشود
پیچ دوسررزوۀ اسبکrocker arm stud, notched rocker arm studواژههای مصوب فرهنگستانپیچ دوسررزوهای که برای بستن محور اسبکها بر روی سرسیلندر به کار میرود
stoutدیکشنری انگلیسی به فارسیچاق و چله، نوعی ابجو، آبجو استاوت، تنومند، ستبر، ضخیم، نیرومند، محکم، تومند، سخت، شق، قوی بنیه، با اسطقس
جوشکاری میلپایهstud weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری برای اتصال یک میله یا شیئی شبیه به آن به قطعۀ کار
studyingدیکشنری انگلیسی به فارسیدر حال مطالعه، درس خواندن، مطالعه کردن، خواندن، بررسی کردن، تحصیل کردن، فرا گرفتن، اموختن
studdingدیکشنری انگلیسی به فارسیمطالعه کردن، توفال کوبی، ارتفاع اتاق، مصالح ساختمانی از قبیل تیر وغیره
studyingدیکشنری انگلیسی به فارسیدر حال مطالعه، درس خواندن، مطالعه کردن، خواندن، بررسی کردن، تحصیل کردن، فرا گرفتن، اموختن
studdingدیکشنری انگلیسی به فارسیمطالعه کردن، توفال کوبی، ارتفاع اتاق، مصالح ساختمانی از قبیل تیر وغیره
پیچ دوسررزوۀ اسبکrocker arm stud, notched rocker arm studواژههای مصوب فرهنگستانپیچ دوسررزوهای که برای بستن محور اسبکها بر روی سرسیلندر به کار میرود