supplementدیکشنری انگلیسی به فارسیمکمل، ضمیمه، متمم، الحاق، لاحقه، زاویه مکمل، پس اورد، هم اورد، تکمیل کردن، ضمیمه شدن به
supplantingدیکشنری انگلیسی به فارسیجایگزین کردن، از ریشه کندن، جای چیزی را گرفتن، جابجا شدن، جابجا کردن، تعویض کردن
supplementدیکشنری انگلیسی به فارسیمکمل، ضمیمه، متمم، الحاق، لاحقه، زاویه مکمل، پس اورد، هم اورد، تکمیل کردن، ضمیمه شدن به
supplantingدیکشنری انگلیسی به فارسیجایگزین کردن، از ریشه کندن، جای چیزی را گرفتن، جابجا شدن، جابجا کردن، تعویض کردن