swankدیکشنری انگلیسی به فارسیسارا، جست وخیز کن، خود ستایی، خود فروشی، قروغمزه امدن، ناز و عشوه، مغرور، سرحال وچابک، عالی، شیک و باشکوه، خود ستا
swangدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخش، تلو تلو خوردن، تاب خوردن، نوسان کردن، تاب دادن، اونگان شدن یا کردن، چرخیدن، بدار اویخته شدن