tessellatedدیکشنری انگلیسی به فارسیتسلط دار، با موزاییک فرش کردن، با موزاییک زینت دادن، بصورت سنگهای چهارگوش کوچک دراوردن
تلاطثلغتنامه دهخداتلاطث . [ ت َ طُ ] (ع مص ) برهم زدن موج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلاطم موج . (از اقرب الموارد). || یکدیگر را بدست زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).