تعقیبی تیمیteam pursuitواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست با قواعد مسابقة تعقیبی که در آن دو تیم سه یا چهار نفره با هم رقابت میکنند
دویستمتر تیمیteam sprintواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست که در آن تیمهای سهنفره، دوبهدو، سه دور مسیر راهه/پیست را طی میکنند؛ برنده تیمی است که در مدت زمان کمتری کار را خاتمه میدهد
timeدیکشنری انگلیسی به فارسیزمان، وقت، ساعت، مدت، موقع، فرصت، روزگار، زمانه، عصر، مرتبه، گاه، حین، ایام، هنگام، عهد، وقت معین کردن، متقارن ساختن، مرور زمان را ثبت کردن، زمانی
ثابت فرواُفتdecay constant,time constantواژههای مصوب فرهنگستانزمان لازم برای کاهش ولتاژ به e/1 مقدار اولیه
همیشگیدیکشنری فارسی به انگلیسیaccustomed, abiding, agelong, all-time, constant, dateless, deathless, eternal, faithful, frequent, habitual, perennial, immortal, lasting, lifelong, open, permanent, regular, routine, standing, steady, stock, undying, usual
timeدیکشنری انگلیسی به فارسیزمان، وقت، ساعت، مدت، موقع، فرصت، روزگار، زمانه، عصر، مرتبه، گاه، حین، ایام، هنگام، عهد، وقت معین کردن، متقارن ساختن، مرور زمان را ثبت کردن، زمانی