tippingدیکشنری انگلیسی به فارسیاوج گرفتن، نوک گذاشتن، نوک دار کردن، کج کردن، انعام دادن، محرمانه رساندن، یک ور شدن
پهلوگَرد 1side-tipping wagonواژههای مصوب فرهنگستانواگنی که میتواند برای تخلیۀ بار بچرخد و درِ آن به سمت محل تخلیه باز شود
نرزداییdetasseling, corn tippingواژههای مصوب فرهنگستانقطع گلآذین نر در گیاه ذرت برای تولید بذر مرغوب
نرزداییdetasseling, corn tippingواژههای مصوب فرهنگستانقطع گلآذین نر در گیاه ذرت برای تولید بذر مرغوب