trackدیکشنری انگلیسی به فارسیمسیر، شیار، راه، خط، جاده، رد پا، زنجیر، خط راه آهن، لبه، تسلسل، توالی، خط اهن، باریکه، نشان، مسابقه دویدن، اثر، دنبال کردن، پیگردی کردن، ردپا را گرفتن، پی کردن
tractدیکشنری انگلیسی به فارسیدستگاه، رساله، وسعت، مدت، مقاله، اثر، رشته، قطعه، کشش، حد، اندازه، رد بپا، نشریه