transmissibleدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل انتقال است، قابل انتقال، مسری، انتقال پذیر، قابل سرایت، فرافرستادنی، فرستادنی، ساری
سرایتپذیرtransmissible 1واژههای مصوب فرهنگستانویژگی آنچه قابل سرایت از فردی به فرد دیگر یا از یک گونه به گونۀ دیگر است
قابل انتقالtransmissible 2واژههای مصوب فرهنگستانویژگی آنچه میتواند از فرد یا گونهای به دیگری منتقل شود
واگیرداردیکشنری فارسی به انگلیسیcontagion, transmissible, catching, contagious, epidemic, infectious, transmittable