نمودار درختیtree diagramواژههای مصوب فرهنگستاننموداری که ساخت سلسلهمراتبی واحدهای زبان بهویژه جمله را نشان میدهد
treeدیکشنری انگلیسی به فارسیدرخت، شجر، چوبه دار، قالب کفش، شجره النسب، درخت کاشتن، بدرخت پناه بردن، بشکل درخت شدن، در تنگنا قرار دادن
درختtreeواژههای مصوب فرهنگستاننمودار یا نگارهای به شکل درخت که معمولاً از یک تنة ساده یا محور عمودی منشعب میشود، بدون آنکه شاخههای حلقوی یا چندضلعی ایجاد کند