tradeدیکشنری انگلیسی به فارسیتجارت، بازرگانی، داد و ستد، پیشه، مبادله کالا، سوداگری، کسب، شغل، حرفه، کاسبی، امد و رفت، ازار، سودا، سرگرمی، معامله کردن، مبادله کردن، تجارت کردن با، داد و ستد کردن
الکترود جریانcurrent electrodeواژههای مصوب فرهنگستانالکترود اتصالبهزمینِ مدار گسیلنده در روش قطبش القایی
الکترودelectrodeواژههای مصوب فرهنگستانعنصر رسانایی که از راه آن جریان الکتریکی به محیط وارد یا از آن خارج شود
الکترود استانداردstandard electrodeواژههای مصوب فرهنگستانالکترودی که برای اندازهگیری پتانسیل الکترود به کار میرود